وای که چقدر دلم تنگ شده بود وای که چقدر دلم تنگ شده بود بعد از یه سفر طولانی بالاخره به تهران برگشتم و البته آماده برای نقاشی خونه. از علت های غیبتم هم همین بود. حسابی خونه رو کن فیکون کردم. وحالا علاوه بر اینکه در و دیوار ها رو به رنگ دلخواه درآوردم همه چیز هم تمیزه و مرتبه, یه خونه تکونیه اساسی... بماند یه هفته بهدش کمرم گرفت و روند تمیزکاری کمی کند شد اما متوقف نشد. یه سری وسیله جدید هم خریدم (آقای همسر اصرار داشت مبل و فرش ها رو عوض کنه که من نذاشتم, چون می شد فرشته عذاب کوچولوهای من,بچه نکن , بچه نریز, بچه نپر, بچه کلا کودکی نکن؛ گفتم انشاالله یه چند وقت دیگه) که دیگه حسابیه حسابی خوب شده و ما آلان خدا روشکر شاد شا...