ریحانه جان 13 سال وهستی جانریحانه جان 13 سال وهستی جان، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

هستی شیرین زبون

عالی عالی عالی عالی

وای که چقدر دلم تنگ شده بود

1392/7/7 9:11
1,655 بازدید
اشتراک گذاری

وای که چقدر دلم تنگ شده بود

وای که چقدر دلم تنگ شده بود
بعد از یه سفر طولانی بالاخره به تهران برگشتم و البته آماده برای نقاشی خونه.
از علت های غیبتم هم همین بود.
حسابی خونه رو کن فیکون کردم.
وحالا علاوه بر اینکه در و دیوار ها رو به رنگ دلخواه درآوردم همه چیز هم تمیزه و مرتبه, یه خونه تکونیه اساسی...
بماند یه هفته بهدش کمرم گرفت و روند تمیزکاری کمی کند شد اما متوقف نشد. یه سری وسیله جدید هم خریدم
(آقای همسر اصرار داشت مبل و فرش ها رو عوض کنه که من نذاشتم, چون می شد فرشته عذاب کوچولوهای من,بچه نکن , بچه نریز, بچه نپر, بچه کلا کودکی نکن؛ گفتم انشاالله یه چند وقت دیگه)

که دیگه حسابیه حسابی خوب شده و ما آلان خدا روشکر شاد شادیم.
این روزها هم خونه حال و هوای هستی داره. یعنی جمعه تولدش بود  ولی به خاطر آقای همسر که به دلایلی نمی تونن شبها رو وقت بذارن, کل برنامه تولد که من برنامه ریزی کرده بودم کنسل شد و قرار شد تولد رو ظهر و زنونه بگیریم تا بعد از ظهر.
و چون شنبه من به همه کار های تولد هستی جون نرسیدم قرار شد چهار شنبه بگیریم و اکنون من حسابی مشغول خرید و درست کردن وسایل تم تولد خانم خانم هام. ان شاالله با عکس های خوشکلش برمی گردم.
از دوستانی که در این مدت به ما سر زدن و اجازه ندادن چراغ این خونه خاموش بمونه متشکرم, چه اونها که کامنت گذاشتن چه اونا که نذاشتن
در پایان از پدر و مادر آقای همسر تشکر وافر دارم چون دو هفته تموم پیش من بودم و در تمام مدت در زمان رنگ آمیزی خونه به من کمک شایانی کردن
از جون ودل
همیشه دوستون دارم

با عکس های تولذ بر می گردم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

راضی بانو
7 مهر 92 15:45
سلام مامان خانوم ... خسته نباشی ... کم پیدا بودی دلتنگت شدیم ... تولد هستی جان رو تبریک میگم ...
حسین+
11 مهر 92 2:22
پرهام . مامانش
16 مهر 92 0:34
سپیده
17 مهر 92 18:27
سلام. با تشکر و ثبت شد