تولد سه سالگی هستی خانم شرین زبون
تولد سه سالگی هستی خانم شرین زبون
به قول خودش: بزوگ شدم ولی هنوز یه کوتولو بتّم دیگه ( بزرگ شدم ولی هنوز یه کوچولو بچم دیگه)
برای دبدن عکس های تولد رنگین کمانی هستی کوچولو تشریف بیارید...
بفرمایید تو , دم در بده...
خوب بعد از دو هفته دوندگی و بنزین سوزوندن و کل خیابون های تهران رو گز کردن, بالاخره تولد به خوبی و خوشی برگزار شد همون طور که می خواستم...
بماند که به شدت دست تنها بودم, اما تمام دوهفته ذوق و شوق دختر گلی ها همراهم بود و مدام می گفتن: مامان این واسه تولده منه؟؟؟ و در ادامه خنده و ذوق از ته دل
و ریحانه ی عزیزم : ( برق شادی در نگاه و کلامش)مامان این برا تولد هستیه؟ بهش نباید بگیم و شادی پنهان ته چشمهاش, از خوشحالی سورپرایز کردن خواهرش...
و تشکر از وبلاک کودک من که ایده های زیادی به من داد
خوب بریم سر وقت عکس ها
اول عکس دکور ها رو می زارم و بعد مهمونی رو
امیدوارم لذت ببرید...
این بادکنک ها ازسه جای سقف آویزان بودن
هستی خانم در حال کمک به مادر و خوشحالی قیل از شروع شلوغ پولوغی های تولد.
مادر جان بیا پایین , تو که دکور نیستی تو عشقی...
این هم میز تولد...
البته هنوز کیک وارد نشده
از نمای دور تر...
دسر های رنگین کمانی
و اما مخلفات میز
این کادو برا مهمونای هستی کوشولو..
که حاوی حباب ساز بود و اسباب شادی بچه ها رو بسیار فراهم کرد...
پاپ کورن ها
که با روبان هفت رنگ تزیین شده بودن
سرویس قاشق و کارد و چنگال
از نمای بهتر...
این هم چیبس هاست که دیر بهش رسیدیم ,
پر بود از چتر های رنگی
. بالاخره کیک به سلیقه هستی و ریحانه عزیزم
و حالا رسیدیم به بخش مورد علاقه من, یعنی لباس تولد هستی خانم, که مامان دوز بود و من و البته همه عاشقش شده بودن. خیلی عالی از آب دراومد. مخصوصا وقتی عکس پو با نوشته های هفت رنگش روش زدم. تعریف از خود نباشه یه چیزی شده بودا.
هستی که می پوشیدش کلی کیف می کرد و میل لقصیدن( رقصیدن ) بهش دست می داد.
این لباس حاوی تل رنگین کمانی بود با تور ست لباس و دو تا پا پوش با تور ست لباس
ماشاالله با این ژست گرفتنت
نمای پشت لباس
دو روز بعد از تولد, دوستان بسیار مهربانم که به دلایلی در مهمانی چهار شنبه نبودن تشریف آوردن خونمون و ما یه تولد دیگه هم گرفتیم . که باز هم به هستی جون خیلی خیلی خوش گذشت.
ممنون خاله جونی ها
این هم کیکش...
و این هم دسرش,
که البته بعد از برگرداندن, گذاشتم فریز یه خورده خوردش رو بگیره که ... ازش غافل شدم و کمی روش یخ زد. البته بعد از دقایقی درست شد. اما عکس من مال همون اولشه...
و این هم کادوها که دوستان خیلی زحمت کشیده بودن.
دست مامان مصوم هم درد نکنه سفارش داده بودن و یه لگو ٢٥٠ تکه هدیه دادن که دختر ها خیلی مشعوف شدن...
این هم کادو دوستان عزیز تر از جانم که بعد تشریف فرما شدن.
ممنون از خاله نفیسه , خاله بهاره و خاله مریم
ا ا ا دختر پاشو تو که کادوی هستی نیستی, تو کادوی من نفسک...
و اما مهمونی....
این هستی خانم با ژست هاش...
مهمون های عزیز که تو عکس گرفتن خیلی پایه بودن...
از راست, فاطمه دختر خاله رحیمه, علی اکبر پسر خاله سمیه, محمد صادق پسر خاله مهدیه, ریحانه عشق مامان, علی آقا پسر خاله رحیمه, هستی خانم جیگر مامان, ثنا و ستایش دختر های دوقولوی خاله مرضیه...
دو مهمان دیگر هم در پایان معرفی میکنم
خوب حالا همدیگر رو ماچ کنید...
عزیزم نگا دوقلو ها رو چطور ناز هم رو ماچ می کنن...
هستی و کیکش
حباب ها هم خیلی محیط رو قشنگ کرده بود...
والته پشت صحنه در کار بود که حسابی فعال بودن.
ببینید...
پنکه روشنه
هستی در حال فوت کردن کیکش
هستی در حال برش کیک
عکس دوتا خواهر مهربون...
هستی تو تولدش اونقدر خوشحال بود که حد وحساب نداره. و البته پوشیدن لباس تولد هم بهش انرژی مضاعف داده بود و در تمام طول تولد مشغول چرخیدن بود و ذوق میکرد...
و البته هزار بار هم خورد زمین از بس می چرخید
و دوستاش هم دور شو گرفته بودن همه با هم تولد تولد می خوندن و می چرخیدن...
لازم به ذکره که ریحانه خانم نقش بسزایی در نظم مجلس داشت. بچه ها رو هدایت می کرد که هر کی کجا بایسته, کسی جا نمونه و کسی اسباب بازی ها رو به هم نریزه...
هستی خانم در حال تعارف آبنبات چوبی به دوستاش
مهمان های عزیز در حال پزیرایی از خودشان
و مراسم برف شادی که با شادی بسیار همراه بود خودتون ببینید...
عکس العمل بچه ها رو مقابل شادی برف شادی...
در حال جمع کردن برف از روی زمین
یک نکته توی این عکسه,
هر ١٠ تا بچه ها توی این عکس جمع اند...
به نظرشما در این عکس ممکنه تولد کی باشه؟؟؟؟
هستی کوچولو یا علی اکبر؟؟؟
هستی هم که حسابی دهنش آب افتاده دیگه...
نیگاش کنید..
و آقا محمد صدرا پسر خاله آنسه که زمان شروع تولد خوابش برد...
و عذر خواهی از مامانش که عکس بین لباس عوض کردنش رو انداختم, آخه من عاشق لختی بچه هام...
و علی آقا پسر خاله نرگس که به دلیل کوشولو بودن وسط بچه ها نیستش...
مهمون های کوچولو در حال بازی آماده عکس گرفتن شدن, گفته بودم خیلی پایه بودنا...
همه دست ها زیر چونه
حالا یه دستتون رو ببرید بالا
(ای ول همکاری)
برا هستی دست بزنید...
دستا کمون بالای سر
انگشتا رو لپا
هستی سرت رو بالا کن
به مادرت نگا کن
و مهمان های عزیز بعدی در سری دوم تولد
از چپ هستی دخمل خاله بهاره و محمد صادق پسمل خاله مریم.
محمد حسن عزیز پسملی خاله نفیسه که تازه از خواب بیدار شده بود ونیومد با بچه ها عکس بندازه.
و لازم به ذکره که محمد حسن خیلی خوشکل تر از عکسشه و اینجا خوب نیوفتاده.
خاله نفیسه اگه دوسش نداری بگو این عکس رو بردارم عززم...
در پایان تشکر از تمام مهمان های عزیز که تشریف فرما شدن و با حضورشون ما رو بسیار شاد کردن...
ببخشید بعضی از عگس ها خوب نبود مجبور شدم از روی فیلم عکس بگیرم.
البته اگه آقای همسر اندکی وقت داشتند و در مقوله عکاسی قبل از تولد همکاری می کردن عکس های بسیار بسیار واضح و عالی در اختیار ما می زاشتن که متاسفانه به دلایل از پیش ذکر شده انجام نشد.
و تشکر از دوستانی که در عکاسی بسیار مرا یاری دادند...
راستی دوستان نهار دعوت بودن که روز اول زرشک پلو با مرغ + تمام مخلفات سفره سرو شد
و روز دوم پلو خورشت قیمه و ماکارونی همراه با مخلفات سرو شد که از اونها به دلیل ترافیک بالای کار عکس ندارم...
به امید روز های خوش برای همه
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن کی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریهی ساده به دنیا بله گفتی
ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر خندس
تا تو هستی و چشمات بهونهاست واسه خوندن همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندهاست واسه تولد تو باید دنیا رو آورد ستاره رو سرت ریخت، تو رو تا اسمون برد
تولدت عزیزم پراز ستاره بارون پر از باد کنک و شوق، پر از اینه و شمعدون
الهی که همیشه واسه تبریک امروز بیان یه عالم عاشق، بیاد هزار تا مهمون