فصل بهار و حجامت هستی خانم شجاع + عکس
یه مطلب رو می خوام از صف خارج کنم زودتر از وقایع رخ داده قبلی
بنویسم چون عاشقشم...
از اون جایی که برای سلامتی افراد حجامت توصیه شده و زور من هم به هستی خانم می رسه وبه عبارتی راحت تر و زود تر راضی میشه(گول می خوره) خانوادگی رفتیم حجامت.
منظور از خانوادگی 6 نفر از خانم های فامیل+هستی جون که شدیم 7 نفر . البته ماشین مامان دیگه جا نداشت تعدادی هم ساعتشون با ما هماهنگ نبود وگرنه 15 یا16 نفر میشدیم.
یه بعد از ظهر عالی بود و حسابی خوش گذشت. بعد از مدتها اون شب یه خواب عمیق و عالی و دلچسب داشتم. که از تاثیرات حجامت بود.
واما حجامت هستی خانم شجاع. بسیار دیدنی و باور نکردنی بود. پیش بینی های زیادی داشتیم که هیچ کدام لازم نشد. فقط و فقط 4 عدد شکلات استفاده شد.
لطفا زمان تماشا ماشاالله را فراموش نکنید...
- هستی داری چکار میکنی؟
هستی: دالم عکس می گیلم.
- نه عزیزم آلان داری چکار می کنی؟
هستی: دالم عکس می گیلم
مادر جان داری حجامت میکنی.
هستی: دالم حجااامت می کنم.
- تا حالا چند تا شکلات گرفتی؟
هستی: یه دونه
- چند تا قراره بگیری؟
هستی : دوتا
- هستی خانم اگه دختر خوبی باشی عمو 4 تا شکلات بهت میده.
هستی: من دختله خوبی ام عمو 4 تا شولالات بهم می ده...
- هستی جون بار چندمته اومدی حجامت؟
هستی : سوم
و حالا چند نمای بهتر از زوایای مختلف...
البته لیوان ها 6 تا بود که دوتاش افتادن.
برای مادرانی که وحشت ور شون داشته: ماجرای حجامت هستی از اون جا شروع شد که این ناز گل مادر یک ماه زود تر بدنیا اومدن و بعد از گذراندن ساعات اولیه زندگی دچار زردی شدن. که البته با تاثیر بالای یکی از آیات قرآن که مخصوص زردیه و بالای سرش نصب کرده بودم خیلی زود از شدتش کم شد ولی تموم شو نبود که نبود. البته فاویسم هم بود ومزید بر علت شده بود.
شنیدم جحامت نوزاد ده روزه, زردی رو به میزان قابل توجهی کاهش میده. ما هم بچه دوممون بود و حالا دیگه می دونستیم دنیا اون شکلی که ما فکر می کنیم نیست و دل به دریا زدیم و با اجازه پدر گرانقدر چراغ خاموش رفتیم حجامت تا با شماتت اطرافیان روبرو نشیم و رای ما رو نزنن.
لازم به ذکره که حجامت نوزاد ده روزه به چند خراش سطحی در ناحیه هلال پشت گوش منتهی میشه. من هم که از ترس صدای گریه طفلکم بیرون بودم دریغ از آه و ناله ای(هزار ماشاالله)
که الحق و ولانصاف کار ساز بود و از اون به بعد ما مهتابی تو خونه رو جمع کردیم...
این مرتبه اول بود.
مرتبه دوم یک سال بعد بود. رفته بودیم برا حجامت بابایی که در مقابل چشمان متعجب و گرد شده عمه و شوهر عمه هستی خانم , بعد از پدر, دختر جای پدر نشست.
مرتبه سوم هم که شاهد ماجرا بودید.
و چون زمان خون گرفتن مشغول سرگرم کردن وروجکم بودم عکس نگرفتم که البته پشیمان هستم...
لازم به ذکر است که بچه ها سالی یک بار اجازه حجامت دارن.
کلی پرس و جو کردم تا این مکان رو برا حجامت انتخاب کردم. و هیج جا غیر از اینجا نمی برمش...
باید نوشت: ریحانه خانم به هیچ وجه من الوجوه راضی به حجامت نمیشن. کلا در مورد دستکاری شدن بسیار حساس و غیر قابل انعطلفند.چه آلان چه قبلا...